پیکان دلتنگ بابا
میگفتـ جاهل که بودمـ عمر عزیزمـ هدر شد توی صفـ سینماها
میگفتـ امروز دیگه نقش مهمی ندارمـ توی تئاتر شماها
میگفتـ ده سال ــر روز راه دواخونه ها رو ترکـ موتور گریه کردهـ
از اون سر چاله میدونـ تا این سر توپخونهـ با توپـ پر گریه کردهـ
میگفتـ ما مرغ شامیــم حالا یا بزم عروسی یا مجلس سوگواری
میگفتـ فرقی نداریم فرق ما دو تا شبیه اسبـ کالسکه استـ و گاری
میرفتـ و میگفتـ پشتـ لبخند سه در چهارمـ قسط عقبـ مونده دارمـ
میگفتـ از من گذشته می رفتـ و میگفتـ امشبـ مهمون ناخوندهـ دارم
ای چرک رو اسکناسا
ارابه ی ناشناسا
پیکان دلتنگـ بابا
بار تلمبار موندهـ
از شهـر و از یار موندهـ
قربانی جنگـ بابا